زهره رزمی آذر
زهره رزمی آذر؛ دلنوشته ای خطاب به شهید «خسرو قادری قمصری »شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس شهرستان کرج
متن دلنوشته :
این دلنوشته را هدیه می نمایم به«مادر» چشم انتظاری که سالهای سال به انتظار فرزند دلبندش نشست و پس از ۳۹ سال خبر بازگشت پیکر پاک فرزند شهیدش «خسرو قادری قمصری» را به او مژده دادند.
خوش آمدی نوجوان غیورسال های دوران دفاع مقدس، خوش آمدی پرستوی مهاجر که بر فراز شهرمان بال گشودی و آمدی پشت پنجره خانه ایی که مادر چشمش سفید شد و صورتش کبود تا بیایی!
خوش آمدی آرام جان! یادگار دوران اوج زندگی و گمگشته جوانی تا کهولت مادر!
امروز در کوچه دلتنگی ما صدای پای آشنایی می آید، صدای پای نوجوانی که در همین کوچه ها گذر کرد و رفت و حال پروانه وار بال گشوده و بر گل های شمعدانی گلدان باغچه خانه پدر، نشسته است.
گویا در کوچه سرد شهرمان کرج، بار دیگر بوی عطر خوش یار می آید، گلدان های خانه دوباره جان گرفتند و فرشتگان هلهله کنان پایکوبی می کنند.
خسرو جان ببین مادر چقدر دلش هوای تو را کرده بود؟ از بغض، سکوت سرد، تنهایی، تاریکی شب و آه و ناله دیروز خسته است.
نوجوان رشیدش که سال ۶۱ در منطقه شرق بصره، عملیات رمضان مفقود شده بود حال پس از ۳۹ سال به خانه باز گشته است.
خسرو جان نبودی و نشنیدی که مادر چه دلتنگ و گریان روز و شب ها را گذراند، میان خاطرهایت به هر کجا که بودی می نشست و می گریست و می گفت :کجاست آن شب هجرانی که رفتی و پس از تو غمی به جانم نشست.
دلبند مادر خوش آمدی، آیا می دانی قبل از هر کسی دوستان و همرزمان دیروزت به استقبالت آمدهاند و پیکر مطهر و تابوت زیباییت را در آغوش گرفتهاند؟ عده ایی از دوستانت هم رفتند اما تا ابد در پیشگاه پروردگارشان زنده اند.
خوش آمدی مسافر دیروز، ای شیرین ترین هدیه آسمانی تاریخ، ای شهید سال ها خفته بی کفن در بیابان های بصره!
خوش آمدی ای ماندگارترین چهره ایثار و شهادت تاریخ بشریت! قدم بر روی دیدگان ما گذاشتی، شهر را با صدای «الله اکبر گویان» منور کردی!
می خواهم از رشادت هایت بگویم اما قلم یارای نوشتن ندارد، دلم به گریه نشسته است که میان خاطرات چه کردی که پس از تو به هر کجا تو بودی غم دوریت دل مادرت را خون کرد، خسته ایم از واژگان تکراری که نتوانست مرحمی بر دل مادرت باشد.
امروز شهرمان حال و هوایی دگر دارد، امروز شهرمان مهمانی از دیار غریب دارد پس از سالها امروز شهرمان مهمانی از دیار نور حسینی دارد.
امروز در این هوای سرد زمستانی آسمان شهرمان چه زیبا شده است، بوی عطر خوشت شهر را خوشبو کرده است.
امروز دوباره قلعه های معرفت، شجاعت و شهامت شهیدانی چون تو، شهرمان به خود می بالد و از آمدنت سربلند است ای شهید زنده!
می خواهم یک جمله به مادر شهید بگویم، مادر جان! شما روزی فرزندت را در آغوش می گرفتی و نوازش می کردی و بزرگش نمودی و در زیر قرآن صبح سحر راهی سفر و جبهه اش کردی و بدرقه اش نمودی، و حال چون کودکی نوزاد دوباره به آغوشت برگشته است.
خوش به سعادتت مادر که حضرت ایوب صبر را باید از تو بیاموزد.
به راستی که کوه های البرز از صلابت تو شرمگین شده اند. درود بر تو شیر زن زمان،
چشمت روشن مادر!
خوش آمدی،ای شهید!
خوش آمدی ای زنده همیشه تاریخ!
https://taranews.ir/?p=14791